در ستایش نوشتن و دلیل ننوشتن
داشتم فکر میکردم که چرا با اینکه این همه شوق نوشتن دارم، کمتر دست به کیبرد میبرم. چرا با اینکه این همه ایده برای نوشتن از موضوعات مختلف دارم، هیچ نوشتهای به وبلاگم اضافه نمیشود.
بهنظرم یکی از دلایل مهمش این است که میترسم. از قضاوت شدن. از اینکه مطالبم ساده و بدیهی انگاشته شوند.
بهعقیدهی من یکی از دلایل اصلی این ترس آن است که ما خودمان را بهتر از آنچه که هستیم به بقیه نشان میدهیم. وگرنه دلیلی ندارد از نوشتن در وبلاگ شخصی خودمان واهمه داشته باشیم.
ما از قضاوتهای دیگران میترسیم. از این هراس داریم که مطلبی ناپخته بنویسیم و مورد تمسخر دیگران قرار گیریم. شاید یکی از انگیزههای دیگر ننوشتن، نداشتن برنامه و هدف مشخص باشد. آدمی که هدف و برنامهی مشخصی دارد، کمتر به نظرات دیگران اهمیت میدهد.
در دوران کنکور به وضوح با این واقعیت مواجه شدم. بعضی اوقات روند سینوسی داشتم و درصدهای پایینی در آزمونهای آزمایشی کسب میکردم. به دلیلی کوچک بودن شهر هم، همه درمورد نتیجههای من نظر میدادند. راهکار ارائه میکردند و توصیه میکردند. البته اعتراف میکنم به هیچ یک از آن نظرات اهمیت ندادم. راهی که خودم فکر میکردم درست بود را پیش گرفتم. شاید اعتماد به نفس آن زمان، به دلیل برنامه و هدفی بود که داشتم.
به تاریخ انتشار مطالب وبلاگ نگاه میکنم. اینفاصلههای طولانی و این مطالب اندک، با وجود ایدههای فراوان در سر، به نظر دلیلی جز نداشتن اعتماد به نفس برای انتشار مطالب نیست. انگار میخواهم با منتشر نکردن مطلب و منتظر ماندن برای تولید یک محتوای بینقص، خودم را بیش از چیزی که هستم نشان دهم. درغیراینصورت دلیلی ندارد که نوشتههایم در پوشهی دسکتاپم بمانند و هیچوقت پست نشوند.
در بیشتر اوقات، تلاش برای بهتر نشان دادن خودمان به دیگران، نه تنها کمکی به ما نمیکند. بلکه عامل اصلی از دست دادن بسیاری از فرصت های زندگی میشود.
از این به بعد هر وقت ایدهای درمورد مطلبی به ذهنم رسید، سعی میکنم بدون ترس از اینکه آیا ارزش انتشار دارد یا نه. آن را منتشر کنم. حالا مگر چند نفر این وبلاگ را میخوانند؟ 🙂
این نوشتن پیوسته و انتشار آنها باعث میشود در بلند مدت دید بهتری از مسیری که طی کردیم داشته باشیم. شاید سال دیگر یا حتی ماه دیگر هرچه در این مطلب نوشتم، بنظرم مسخره بیاید. این نشان میدهد که من پیشرفت کردهام. مگر میشود مطلب یک ماه یا یکسال پیشم را نگاه کنم و از آن خجالت نکشم؟
رِید هافمن(Reid Hoffman) میگوید که اگر از نسخهی اول محصول خود شرمنده نیستید، یعنی محصولتان را خیلی دیر عرضه کردهاید. این حرف درمورد نوشتن هم صادق است. اگر از خواندن اولین مطلب خود یا اولین شعر خود خجالت نمیکشید، خیلی دیر اقدام به منتشر کردن آنها کردهاید.
همین الان هم از آن پست اول مسخرهام با عنوان “چگونه تغییر کنیم؟” خجالت میکشم. حرفهای شکوری را خلاصه کردم و با اندکی تغییر و تلخیص منتشر کردم. حتی امروز نزدیک بود حذفش کنم. اما گذاشتم همانجا بماند. بگذار یادم بماند نوشتن را چگونه شروع کردم.
یا آن پست دیگرم با عنوان “اندر حکایت ترم اول دانشگاه و بیوشیمی”. خودم هم نمیدانم هدف از نوشتن این مطلب چه بود. البته دو سه بار هم ویرایش اساسی شد و آنچه ابتدا نوشته شد فرق اساسی با آنچه شما میبینید دارد. به زعم من همان مطلب ویرایش نشدهی اول بهتر و قشنگ تر بود.
پست سومم هم درمورد یک شعر حافظ است. تصور میکنم این مطلب میتوانست بسیار طولانی تر و با مثالهای بیشتری باشد. اما تبدیل به پستی ابتر شده. همین که الان حرفهای بیشتری در مورد آن شعر دارم، یعنی به دانستههای من اضافه شده. اگر این مطلب را نمینوشتم، چگونه میزان دانستههایم را اندازه میگرفتم؟
ما نیاز داریم که میزان پیشرفتمان را اندازه بگیریم. به گذشته نگاه کنیم و از آن درس بگیریم. نوشتن یکی از بهترین راهها برای اندازهگیری پیشرفت و تغییر است. کافی است امروز یک مطلب درمورد موضوعی دلخواه بنویسید و یکهفته درمورد آن مطالعه کنید و دوباره مطلب خودتان را بخوانید. قطعا پیشرفتتان را به وضوح مشاهده میکنید.
من احساس میکنم خیلی دیر شروع به نوشتن کردم. یادم میآید اولین وبلاگم را در کلاس چهارم ابتدایی ساختم. با مودمی که به تلویزیون وصل بود. کنترلی که نقش کیبرد را برایم بازی میکرد. دوران راهنمایی هم تجربهی ساخت چندین وبلاگ و نیمهکاره رها کردن آنها را داشتم.
اینبار اما تصمیم گرفته بودم که خیلی جدی شروع به نوشتن کنم. اما بازهم میبینم که فاصلهی زمانی انتشار مطالبم به نسبت زیاد است. ایدههایی که در این مدت برای نوشتن به ذهنم رسید فروان است. اما دریغ از نوشتن.
هیچکس در ابتدای مسیر بهترین نیست. این پیوستگی و نوشتن مداوم است که باعث پیشرفت ما میشود. کمیت هم به اندازهی کیفیت مهم است. این پست آقای شعبانعلی را خیلی دوست دارم. از آن پستهایی است که چندبار خواندمش. اما مثل اینکه درس نگرفتم. به حرف هایش گوش ندادم. چون میبینم که اثر عینی در زندگیام نداشته است.
ممکن نیست که همیشه بتوانیم از صد در صد وقتمان به بهترین صورت ممکن استفاده کنیم. ممکن نیست که بازده ما همیشه صد باشد. اگر در کاری تازه کار هستیم. اتفاقا باید بیشتر کار کنیم. باید کمیت کار خودمان را افزایش دهیم تا آرام آرام به کیفیت برسیم.
سعی کنیم بیشتر بنویسیم. بیشتر محتوا تولید کنیم. وبلاگ شخصی خودمان را بسازیم. حرف برای زدن بسیار است. کافی است شروع به تایپ کردن کنید. وقتی ایدهی نوشتن این مطلب به ذهنم رسید، حتی یک جمله هم برای گفتن نداشتن. اما حالا میبینید که چقدر نوشتهام.
مهم تر از ساخت وبلاگ شخصی، نوشتن در آن است. مهم تر از نوشتن، منتشر کردن آن است. هر نوشتهای که به قصد منتشر کردن مینویسیم و سپس منصرف میشویم، قسمتی از اعتماد به نفسمان را از بین میبرد. نباید از بیان افکار خود بترسیم. ما تغییر میکنیم. ما یاد میگیریم. هیچ وقت نباید نوشتههای پیشین خودمان را حذف کنیم. هرچقدر که بهنظر مزخرف بیایند.
با اینکه به قول خودتان کم می نویسید، ولی در این نوشته کلمه ای پشت کلمه میامد و همه با هم چفت. از مطلبتان آموختم.
خیلی ممنون از لطفتان
سلام دانیال عزیز
من هم همیشۀ خدا مشکل دارم با کم نوشتن خودم. و مثل تو کلی ایده دارم که خاک میخورن. حدود 10 پیشنویس یا ایده دارم که هنوز ازشون ناامید نشدم.
و حدود 8 پیشنویس دارم که برای هرکدوم بین 500-800 کلمه نوشتم اما کلا گذاشتم شون کنار و دلم نمیخواد منتشرشون کنم. و جالب اینجاست، الان که بعد مدتها برگشتم به فایل پیشنویسهای قدیمی (همونها که میگم نمیخوام منتشر کنم) یادم نمیاد که چرا منتشرشون نکردم. فکر کنم ایده خوبی باشه که از دفعه بعد کنارشون اضافه کنم که چرا نمیخوام منتشر بشن.
راستش هیچوقت توی وبلاگم خودم رو آدم خجالتی ای ندونستم. هرچند که اگه ناشناس مینوشتم خیلی دستم بازتر بود و به اون شکلی که دلم میخواست مینوشتم. با خوندن پستت دارم فکر میکنم که یکی از دلایل منتشر نشدن و به سرانجام نرسیدن این همه پیشنویس همین نگاه دیگرانه. اما دلیل اصلی نیست. چون واقعا خیلی از پیش نویسهام خوبن و میدونم امکان نداره خیلی مزخرف بشن. مسئله اینه که مدام پشت گوش میندازم. و اینکه امروز 200 کلمه به فلان پیش نویس و فردا 500 کلمه به یه پیش نویس دیگه اضافه میکنم و هیچکدوم پیش نویسها رو سریع به سرانجام نمیرسونم که منتشر بشن.
راستی جالبه که بهت بگم من از اولین نوشته های خودم در وب (که در ویرگول منتشر کردم) متنفرم. و متاسفانه پاکشون هم کردم. اما تا حالا هیچ پستی که توی وبلاگم نوشتم رو پاک نکردم. به جز یک استثنا که اومده بودم کل متن یه پست جیمز کلیر رو ترجمه کرده بودم.
در ضمن، خیلی خوب مینویسی. حیفه که کم بنویسی. 🙂
و قالب و ظاهر وبلاگت هم خیلی قشنگه. توی اینوریدر فیدت رو اضافه میکنم که راحت تر پیگیر وبلاگت باشم.
امیدوارم شاد و تندرست باشی.
پیشاپیش سال نو مبارک.
سلام نوید عزیز
خیلی ممنون از اینکه وقت گذاشتی و برام نوشتی.
بلافاصله رفتم و دربارهی منِ وبلاگت رو خوندم. خیلی برام جالب بود. تو بعضی زمینهها خیلی شبیه من بودی. من هم توی اینوریدر اضافتهات کردم که پستات رو بخونم.
همچنین امیدوارم خودت هم همیشه شاد و سالم باشی.
پیشاپیش سال جدید تو هم مبارک.
دانیال جان در کنار نوشته محمدرضا استفاده کردیم