ادبیات

سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت‌کوش

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک

زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام

نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور

گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست

یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد

آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش

اوایل که این شعر حافظ را خوانده بودم تصور می‌کردم که منظور حافظ از سخت‌کوشی همان پشتکار و تلاش است. با خودم می‌گفتم حافظ هم که از دیار شیراز است و خلاصه خوشا شیراز و وضع بی مثالش 🙂

اما مگر می‌شود فردی چنین اشعار بی‌نظیری را بدون تلاش و کوشش سروده باشد؟ سرودن این حجم از شعر حتی اگر بدون هیچ معنی خاصی باشد خود تلاشی ستودنی می‌خواهد چه برسد به اینکه معانی شگرفی داشته باشد.

امروز که در گنجور مشغول خواندن دوباره‌ی این غزل زیبای حافظ بودم در نظرات آن بحثی در مورد معنی واژه‌ی سخت‌کوش درگرفته بود. گویی دهخدا سخت‌گیر را یکی از معانی سخت‌کوش دانسته و به شعر زیر از فردوسی هم اشاره کرده:

اگر چرخ با من بود سخت‌کوش

بگرز گرانش بمالم دو گوش

(در ادامه هرکجا از واژه‌ی سخت کوش استفاده می‌کنم، منظور معنی عام آن یعنی پرتلاش است)

لزوما هرکسی که سخت‌کوش باشد سخت‌گیر نیست و برعکس این هم صادق است، یعنی هرکسی که سخت‌گیر باشد لزوما سخت‌کوش نیست.

من خود بشخصه فراوان دیدم که به افراد سخت‌کوش، سخت‌گیر و به افراد سخت‌گیر، سخت‌کوش نسبت داده شود. برای مثال هنگام تحصیل در دوران متوسطه از هردو گروه افراد سخت‌گیر و سخت‌کوش دوستانی داشته‌ام. آن دوستی که سخت‌کوش بود وقتی نمره‌ای می‌گرفت که از حد انتظارش پایین‌تر بود، کمتر به این موضوع اهمیت می‌داد و وضع روحیش تغییر چندانی نمی‌کرد.

اما  در مقابل دوستی که سخت‌گیر(البته سخت‌گیری همراه با سخت‌کوشی) بود، وقتی نمره‌ی مورد انتظارش را نمی‌گرفت بسیار ناراحت می‌شد و وضع روحی آشفته‌اش به راحتی قابل تشخیص بود. اصلا هم تفاوتی نمی‌کرد برای آن امتحان مطالعه‌ی کافی داشته یا نه!

سخت‌گیری این دوستم نه تنها فقط در امتحانات بلکه در عرصه‌های دیگر زندگی او هم به راحتی قابل مشاهده بود. برای مثال وقتی باهم فوتبال بازی می‌کردیم حتی کوچک‌ترین اختلافات در بازی را هم به دعوا می‌کشاند. درواقع در بسیاری از مواقع فراموش می‌کرد که درحال بازی‌کردن است نه جنگیدن. این فقط یک بازی است. آن فقط یک نمره بود!

همیشه در زندگی از معاشرت با افراد سخت‌کوشی که سخت‌گیر نیستند لذت برده‌ام. سروش صحت یکبار حرف جالبی زد. اینکه ما زندگی را مثل یک بازی فوتبال ببینیم و مانند بازیکنی که تمام تلاشش را می‌کند که بهترین بازی ممکن را انجام دهد یا به اصطلاح جانش را برای تیمش بدهد! ولی همزمان یادش باشد که این فقط یک بازی است نه بیشتر.

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا