چطور تغییر کنیم؟(درمورد اراده و عادت)
اولین مطلب وبلاگم، مطلب چطور تغییر کنیم بود. البته بیشتر آن نوشته برگردانِ حرفهای مجبتی شکوری و یکسری وبلاگ دیگر بود. بارها از وبلاگ نویسان مطرح شنیده بودم که وقتی ایدهای برای نوشتن مطلب تازه نداریم، بازنویسی مطلب خود یک ایدهی جدید است. تصمیم گرفتم که با استفاده از یکسری کتابها و مطالبی که در این مدت خواندم، اولین مطلب این وبلاگم را بازنویسی کنم. یک بازنویسی اساسی.
این روزها خیلیها میدانند که هیچ قرص جادوییای برای موفقیت وجود ندارد. هیچ میانبری نیست. تقریبا هیچکس یکشبه به دستاوردهای عظیم نمیرسد.
شاید نتوانم به طور قطع بگویم که هیچکس یکشبه به دستاورد عظیمی نمیرسد؛ اما کاملا مطمئنم (حداقل تا به الان مثال نقضی ندیدهام) که هیچکس یکشبه به دستاوردهای عظیمِ پایدار دست پیدا نمیکند.
اگر هم روزی شانس در خانهی کسی را زد و پول هنگفتی را در قرعهکشی برنده شد؛ اما بعد از آن زندگی مالیاش دگرگون شد و یکشبه پولش را از دست نداد، یقینا پیشزمینهای داشته. حتما قبلا تلاشهایی کرده که به نتیجه نرسیده. مطالعاتی داشته که هیچ مزیتی برایش ایجاد نکرده. اما سالها بعد خواندن آن کتابهای مدیریت مالی و یا تجربهی کارکردن در کنار یک تاجرِ ماهر، نتیجهی خودش را نشان داده.
نداشتن نتیجهی فوری و مشخص، یکی از دلایلی است که ما از تلاش کردن برای اهداف بلند مدت شانه خالی میکنیم.
به گمانم خواندن کتابهای خودیاری به خودیِ خود تاثیر چندانی در رشد و پیشرفت شخصی ما ندارد. عمل کردن به آنهاست که میتواند تغییری در وضعیت فعلی ما ایجاد کند. البته وقتی درمورد کتابهای خودیاری صحبت میکنیم، درمورد هزاران هزار کتاب حرف میزنیم که از قضا همیشه چندکتابی از این دستهبندی جزو کتابهای پرفروش سال هستند.
باید قبول کنیم که بسیاری از کتابهای این دستهبندی، زرد و بیمحتوا هستند و یا محتوای غلطی ارائه میکنند. پیچیدن یک نسخهی همگانی مانند اینکه همه باید 5 صبح بیدار شوند. هر روز یکسری جملهی تاکیدی گفته شود و یا اینکه همیشه مثبتنگر باشیم، از جمله توصیههایی است که برخی اوقات نه تنها باعث رشد ما نمیشوند بلکه برعکس باعث بدتر شدن اوضاع میشوند.
داشتن دید همیشه مثبت به زندگی اصلا خوب نیست. فرض کنید شما ضعف جدی در زمینهی ارائه و صحبت کردن با دیگران دارید؛ اما با گول زدن خودتان و مثبتنگری بیش از حد باعث میشوید که روی این مهارت تمرکز نکنید و به خودتان تلقین کنید که بهترین سخنران جهان هستید.
البته شاید تصور کنید که با این نوع تفکر، اعتماد به نفستان بیشتر میشود و راحتتر میتوانید صحبت کنید؛ اما درواقع وقتی شروع به صحبت میکنید و ایرادات خودتان را به چشم میبینید، اعتماد به نفستان کمتر میشود و با نادیده گرفتن ضعف خود در این زمینه، آرام آرام عزت نفس خود را به ورطهی نابودی میکشانید.
فرار کردن از ضعفها و نادیده گرفتن آنها، یواش یواش از ما یک انسان بازنده میسازد. اوایل شاید از کارهای سخت و مسئولیتهایی که ما را از ناحیهی امنمان خارج میکنند فرار کنیم؛ اما آرام آرام تبدیل به کسی میشویم که از همه چیز و از همه کس فرار میکند، مخصوصا خودش.
به نظر من بازنده یعنی کسی که نمیتواند عمل کند. خیلیها ممکن است درجریان کاری شکست بخورند یا ببازند. اما بازنده داستانش فرق میکند. او کسی است که بعضی اوقات بوی گندِ خودش و لباسهایش را تحمل میکند اما حمام نمیرود. شاید بتواند مدت بیشتری این کار را به تعویق بیندازد. اجابت مزاج نمیکند مگر اینکه چند ثانیه تا خراب کردن خودش باقی بماند.
خیلی از ما ممکن است دچار اهمالکاری باشیم. ممکن است بعضی کارها را به تعویق بیندازیم. اما به تعویق انداختن کوچکترین چیزها تا لحظهای که مجبور نباشد، تنها کارِ یک بازندهی حرفهای است. کسی که تمام عزتنفس خودش را خرج کرده و تفاوتی با یک مرده ندارد. تنها به لحاظ بیولوژیکی زنده است.
قدرت اراده یا خودکنترلی
حقیقت این است که ارادهی ما انسانها محدود است. محدود بودن به این معنا نیست که سقف دارد. البته سقف نداشتن هم به این معنا نیست که میتوانیم به نقطهای برسیم که هر چقدر بخواهیم از ارادهی خود خرج کنیم اما تمام نشود. سخت شد. بیشتر توضیح میدهم.
فرض کنید همهی انسان مخزنی درونی به نام مخزن اراده دارند. حجمی از اراده که این مخزن درون خود جای میدهد در اکثر انسانها بسیار نزدیک به هم است. افزایش حجم این مخزن هم بسیار سخت است. پس میتوان گفت که اکثر افراد مخزن ارادهی هم حجم دارند. اما تفاوت در نوع مصرف اراده است. هر بار که از ارادهی خود استفاده میکنیم از حجم مخزن کم میشود و فرایند پرشدنِ دوباره هم طولانی تر از فرایند مصرف آن است.
اگر افرادی را میبینیم که گاه کارهایی بسیار شگرف انجام میدهند و ارادهی آنها را بسیار بیشتر از خودمان میدانیم، درواقع به فرایند خرج کردن ارادهی آنها دقت نکردیم.
فرض کنید ما هیچ روتین و عادت تثبیت شدهای در زندگی خود نداریم. باید برای کوچکترین چیزها فکر کنیم و تصمیم بگیریم. اینکه صبحانه چه بخوریم. ناهار چه بخوریم. ناهار را در خانه بخوریم یا رستوران. ساعتهای بیکاری خود تلویزیون تماشا کنیم یا اینستاگرام گردی کنیم. امروز کفش مشکی بپوشیم یا سرمهای. جواب این شمارهی ناشناس را بدهیم یا ندهیم و … .
میبینید که بدون داشتن روتین و سیستم از پیش تعیین شده، ما باید برای کوچکترین اتفاقات در لحظه تصمیم بگیریم و ارادهی خود را مصرف کنیم. اینگونه است که ما اسیر روزمرگی میشویم و مواقعی که باید تصمیم مهمی بگیریم یا کار مهمی انجام دهیم از آن فرار میکنیم؛ چون انرژی و ارادهی خود را صرف تصمیمگیری درمورد چیزهای کوچک و بیاهمیت کردیم و برای تصمیمات مهم زندگی توشهای باقی نگذاشتیم.
اما اگر به زندگی برخی افراد تاثیرگذار و الهامبخش نگاه کنید، متوجه میشوید که چندین روتین و سیستم از پیش تعیین شده دارند که بعضی از آنها شاید در نگاه اول عجیب باشد.
مثلا مارک زاکربرگ(شاید مثل من از او خوشتان نیاید، اما تاثیرگذار که هست. نیست؟) همیشه تیشرتی مشابه و یکرنگ به تن میکند. وقتی از او دلیل اینکار را پرسیدند به خبرنگاران گفته بود که میخواهد به جای اینکه انرژیاش را صرف انتخاب رنگ تیشرتش کند، صرف بهبود فیسبوک کند. استیو جابز هم کار مشابهی میکرد و تیشرت و شلوار با رنگ خاصی را به تن میکرد.
یا محمدرضا شعبانعلی گفته بود که هیچوقت به پیامهای ناشناس در واتسپ جواب نمیدهد. اگر یکبار وسوسه شود و به یک پیام ناشناس جواب دهد. مجبور است با هر بار آمدن پیام ناشناس، انرژی مصرف کند که به این پیام جواب بدهد یا ندهد.
البته که هر تصمیمی بالاخره فواید و مضرات خاص خودش را دارد. برای مثال شاید به یک پیام بسیار مهم ناشناس جواب ندهد. اما قطعا سود و زیان این کار را سنجیده و تصمیم گرفته که به هیچ پیام ناشناسی جواب ندهد.
پس مخزن ارادهی ما یا به زبان دیگر توانایی خودکنترلی ما یک منبع نامحدود نیست. ما باید اراده و انرژی خود برای چیزهایی که واقعا برایمان مهم هستند خرج کنیم.
دو کار مهم برای تغییر
برای تغییر سبک زندگی و برای اینکه با همصنفان خود تمایز قابل توجهی داشته باشیم، باید دو کار انجام دهیم. اول اینکه نحوهی استفاده از مخزن اراده را یادبگیریم یا به زبان عامیانه تر ارادهی خود را تقویت کنیم. درواقع تقویت اراده به این معنا نیست که ما میتوانیم با تمرین و تکرار، ارادهی نامحدود و شخصیت خستگیناپذیر بسازیم. درواقع تقویت اراده را به همان معنای تمرین استفاده از مخزن اراده تعبیر کنید. اراده یک چیز عینی نیست و هرکسی آن را به یک چیز عینی مثل ماهیچه یا مخزن تشبیه میکند. چیزی که باید بدانیم این است که ما نمیتوانیم به طور نامحدود از اراده استفاده کنیم. همین.
اراده یعنی قدرت خودکنترلی. یعنی اینکه میتوانیم آنچه را میخواهیم انجام دهیم.
فرض کنید تصمیم گرفتهاید که هر روز صبح، بعد از بیدار شدن، تخت خواب خود را مرتب کنید؛ اما به جز برخی روزها، اغلب اوقات این کار را انجام نمیدهید. این یعنی خودکنترلی ندارید. یا خودکنترلی شما بسیار ضعیف است.
دومین کار، ساختن عادت است. باید برای خودمان چندین عادت بسازیم تا از انرژی خودکنترلیِ خود کمترین استفاده را بکنیم. خب این یعنی چی؟ همان مثال قبل را درنظر بگیرید. فرض کنید مرتب کردن تخت بعد از بیدار شدن در شما به عنوان عادت نهادینه شده باشد. اوایل با استفاده از قدرت خودکنترلی خودتان را مجبور کردید که هر روز بعد از بیدار شدن تختتان را مرتب کنید. بعد از 2 یا 3 ماه(نه آن عدد مسخرهی 21 روز) این کار تبدیل به یک عادت میشود. آن وقت است که میتوانید قسمتی از قدرت خودکنترلی خود را که صرف مجبور کردن خودتان برای مرتبکردن تختتان میکردید را صرف مجبور کردن خودتان برای انجام کار دیگری کنید.
پس اگر دیگر خودمان را مجبور نکنیم که صبحها تختمان را مرتب کنیم، یعنی دوباره باید آن وضعیت بینظم بعد از بیدار شدن را تحمل کنیم؟ نه. اینطور نیست. بعد از 2 یا 3 ماه، مرتب کردن تخت برای ما تبدیل به عادت شده است. عادتها رفتارهایی هستند که ما بدون کمک گرفتن از قدرت خودکنترلیِ خودمان انجام میدهیم. عادتها همان رفتارهایی هستند که آنقدر برای ما عادی شدهاند که اگر ذهنمان 100درصد مشغول فکر دیگری باشد، باز هم آن رفتار را انجام میدهیم؛ چون آن رفتار برای انجام شدن نیازی به تفکر فعالانهی ما ندارد.
چطور است که بستن دکمههای پیرهن برای ما تبدیل به عادت شده است. چند نفر از ما بعد از پوشیدن پیرهن فعالانه به اینکه چطور دکمهها را ببندیم فکر میکنیم؟ همزمان با بستن دکمهها فکرمان جای دیگری است. بعد از چند ماه رانندگی، رانندگی برایمان تبدیل به عادت میشود. دیگر لازم نیست هنگام فشار دادن پدال فکر کنید که کدام ترمز بود و کدام کلاچ. دیگر لازم نیست به دنده نگاه کنیم تا آن را از 2 به 3 عوض کنیم.
اوایل که داریم رانندگی یادمیگیریم، نمیتوانیم همزمان با رانندگی به چیزهای دیگر فکر کنیم. چون رانندگی برایمان تبدیل به عادت نشده. نیاز داریم فعالانه به آنچه انجام میدهیم فکر کنیم. حتی اوایل پخش بودن موسیقی در ماشین هم اذیت کننده است. احساس میکنید اگر موسیقی درحال پخش باشد نمیتوانید به درستی رانندگی کنید.
اما به افرادی که سالهاست رانندگی میکنند نگاه کنید. همزمان که موسیقی درحال پخش است، با تلفن صحبت میکنند و یک لیوان چایی هم میخورند. اینجا چند عادت موازی باهم ساخته شده. عادت رانندگی. عادت گوش دادن به موسیقی هنگام رانندگی. عادت چایی خوردن هنگام رانندگی. اینگونه است که فرد میتواند به راحتی با تلفن صحبت کند درحالی که عادتهای دیگر در به طور خودکار در حال انجام شدن هستند.
ما تصور میکنیم افرادی که نمرات بالاتری میگیرند یا افرادی که پیوسته و هر روز ورزش میکنند چون ارادهی آهنینی دارند میتوانند عملکرد بهتری از ما داشته باشند؛ اما درواقع عملکرد فوقالعادهی آنها به دلیل عادتهایی هستند که ساختند. اینطور نیست که آن فردی که هر روز ورزش میکند هر روز خودش را مجبور به انجام ورزش در ساعت خاصی کند یا به عبارت دیگر هر روز با قدرت اراده و خودکنترلی خود شروع به ورزش کند. درواقع او عادت کرده هر روز در ساعت مشخصی ورزش کند. اینکار آنقدر برای او عادی شده که اگر ورزش نکند احساس میکند یک جای کار میلنگد. بنابراین او از یک جایی به بعد برای ورزش نکردن باید از خودکنترلی استفاده کند نه برای ورزش کردن.
پس اگر عادتهای ما سبب نتایج فوقالعاده میشوند، چرا این همه درمورد اراده و خودکنترلی صحبت کردیم؟
درواقع ما اراده را برای ایجاد عادت نیاز داریم. در مراحل اولیه که عادت شکل نگرفته، برای انجام یک کار خاص باید خودمان را مجبور کنیم. میخواهیم عادت مطالعهی شبانه در ما نهادینه شود؟ هزینهاش این است که هرشب از مخزن ارادهی خود خرج کنیم و خودمان را مجبور کنیم که حداقل یک صفحه کتاب بخوانیم. میخواهیم هر روز صبح ورزش کنیم؟ هزینهاش خرج کردن از مخزن اراده است.
تا کی باید خودمان را مجبور کنیم تا کاری انجام دهیم؟ چقدر طول میکشد عادت شکل بگیرد؟
اکثر ما عدد 21 روز را شنیدهایم اما درواقع این عدد اشتباه است. غیرممکن است بتوانیم اینقدر دقیق تعیین کنیم چقدر طول میکشد عادتی در ما نهادینه شود. اما تخمینهای محققان به ما نشان میدهد که 2 تا 3 ماه برای ایجاد عادت و خودکار سازی یک رفتار کافی است. البته هر بار که زنجیره و پیوستگی انجام آن رفتار را بشکنیم به همان نسبت هم زمان تبدیل شدن آن به عادت بیشتر طول میکشد.
منابع:
کتاب The Subtle Art of not Giving a F*ck
کتاب Atomic Habits